ღخانوم خونه ღ

ღخانوم خونه ღ

ღღخاص ترین مخاطب دنیا دوست دارمღღ
ღخانوم خونه ღ

ღخانوم خونه ღ

ღღخاص ترین مخاطب دنیا دوست دارمღღ

نگامم نکردی

می‌دونم دلت جای دیگه بود؛اینو از نگاه تو می‌خوندم...

نمی‌دونم از نجابت تو بود،یا که از من خسته بودی؛

آخه تو نگام نکردی...

من بازم تنها موندم زیر بارون؛به امید یه چتر از اون نگاهت؛

اما تو نگام نکردی...

می‌دونم...برای تو کم بودم اما قلب من از عشق تو پر بود؛نازنینم...

وقتی دست تکون می‌دادی واسه رفتن؛داشتم می‌مردم...

ولی شادیِ تو رو به جون خریدم...آره من مردم...

تو به سادگی من خندیدی؛من به دل عاشق خود!

تو به من و نگاه من...من به دلم به دیگری!

دل تو با من نبود؛رفتن‌و بهونه کردی،گریه‌هامو نشنیدی...

من بدنبال تو ولی تو بدنبال...

کاش اقلا دم آخری نگام می‌کردی...

آخ بمیرم!
چرا دستات سرده...

باز زیر بارن رفتی؟!
چرا چترشو واست باز نکرد؟ تو که برای اون می‌مردی!

چرا چترشو واست باز نکرد...

هنوزم دوسش داری؟!
عیبی نداره گل من؛غصه نخور...بهش میگم دوسش داری...

بهش میگم دوسش داری...

مان از تنهایی

ده ها نفر در کنارم ولی افسوس...

افسوس که همدمی نیست...همدمی برای تنهایی هایم همدمی برای غم ها و شادی هایم...

همدمی تا ابد....

ضربان این قلب بی جانم روز به روز رو به مرگ است...

دلی پر ز خون , پر ز درد , پر ز زخم دشنه ی این روزگار نامرد...

میخندم , میخندم به همه ی این بی همدمی ها ولی دلی پر ز تنهایی دارم که در پس این خنده ها

میگرید...

چشمانی که با اشک آشناست و گلویی که از بغض های شبانه سر ریز است...

روزی به پایان میرسد , همه چیز , و در انتظار آن روز میمانم...

آه ! چه کنم با دلی که تو را می خواهد ؟!

چه کنم با قلبی که همه آتش است از دوری تو ؟!

چه کنم با چشمی که تشنه ی باران اشک است از جدایی تو؟!

چگونه خاموش باشم؟!

چگونه آرام گیرم؟!

چگونه آرامش یابم؟!

تو را به مهر !

 تو را به دوستی !

 تو را به خدا!

فقط یک نظر ....

تنها یک  نگاه

یک روز می بوسمت !

فوقش خدا مرا می برد جهنم !

فوقش می شوم ابلیس !

آنوقت تو هم به خاطر این که یک « ابلیس » تو را بوسیده ، جهنمی می شوی !

جهنم که آمدی ، من آن جا پیدایت می کنم و از لج خدا هر روز می بوسمت !

وای خدا ! چه صفایی پیدا می کند جهنم ... ! یک روز می بوسمت !

پنهان کردن هم ندارد . مثل خنده های تو نیست که مخفی شان می کنی ،

یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود ،

مثل نجابت چشمهای تو است ، وقتی که توی سیاهی چشمهای من عریان می شوند .

عریانی اش پوشاندنی نیست ، پنهان نمی شود ... .

یک روز می بوسمت !

یکی از همین روزهایی که می خندانمت ،

یکی از همین خنده های تو را ناتمام می کنم : می بوسمت !

و بعد ، تو احتمالا سرخ می شوی ، و من هم که پیش تو همیشه سرخم ... .

یک روز می بوسمت !

یک روز که باران می بارد ، یک روز که چترمان دو نفره شده ،

یک روز که همه جا حسابی خیس است ، یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ،

آرام تر از هر چه تصورش را کنی ، آهسته ، می بوسمت ... .

یک روز می بوسمت !

هر چه پیش آید خوش آید ! حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم !

دلم ترسیده ، که مبادا از فردا دیگر « عشق من » نباشی .

آخر ، عشق چهار حرفی کلاس اول من ، حالا آن قدر دوست داشتنی شده

که برای خیلی ها چهار حرف که سهل است ، هزار هزار حرف باشد .

به قول شاعر : عشق کلاس اول ، تنها چهار حرف است ، اما کلاس آخر ،

عشق هزار حرف است ... .

یک روز می بوسمت !

فوقش خدا مرا می برد جهنم ! فوقش می شوم ابلیس !

آنوقت تو هم به خاطر این که یک « ابلیس » تو را بوسیده ، جهنمی می شوی !

جهنم که آمدی ، من آن جا پیدایت می کنم و از لج خدا هر روز می بوسمت ! وای خدا ! چه

صفایی پیدا می کند جهنم ... !

یک روز می بوسمت !

می خندم و می بوسمت ! گریه می کنم و می بوسمت !

یک روز می آید که از آن روز به بعد ، من هر روز می بوسمت !

لبهایم را می گذارم روی گونه هایت ، و بعد هر چه بادا باد : می بوسمت !

تو احتمالا سرخ می شوی ، و من هم که پیش تو همیشه
سرخم

خیلی خیلی دوست دارم

×.×

درشیرینی بوسه غرق بودیم که ناگهان شوری اشک

رابر لبانم احساس کردم وفهمیدم که این بوسه جدایی است.

برای امدنت گل چیدم و برای رفتنت اشک ریختم

 چه با شکوه امدی و چه بی خیال رفتی؟!؟!..............

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری چهارم www.pichak.net کلیک کنید