هر گاه به سرم هوس اعتماد دوباره به تو میزند خنجری که از پشت به قلبم فرو رفته در می اورم
بوسه میزنم
اندکی نمک رویش میپاشم
دوباره سر جایش میگذارم .........................
از قول من به ان لعنتی بگویید :خیالش جمع من دیوانه هنوز به خنجرش هم وفادارم...............
ادامه...
یادته یه روز بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه
یه نامردی اشکاتو ببینه وبهت بخنده !؟ گفتم اگه بارون نیومد چی ؟…. گفتی
اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون گریش میگیره…. گفتم یه خواهش دارم. وقتی
آسمون چشمهام خواست بباره تنهام نذار… گفتی: چشم !! حالا امروز من دارم یه
گوشه ی خلوت گریه می کنم اما آسمون نمی باره…. تو هم اون دور دورا ایستادی و
داری به من می خندی..!!
داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه
هنوزم نم نم بارون صدای ما رو
میشناسه
همین دیروز بود انگار
تو با من تو همین کوچه
میگفتی:
((زندگی وقتی تو
با من نیستی پوچه ))
آهای "بارون پائیزی کی گفته تو غمانگیزی
تو داری خاطراتم
رو تو ذهن کوچه میریزی.....
دوستانه
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1392 ساعت 09:19 ب.ظ
لم تنگه برای خلوت با خودم برای بودن با خودم برای خودم بودن دلــــــــــــــم تنگه وقتی خودم میشوم آنگاه باز هم دلتنگم دلتنگ تو که جزیی از منی و بــــــــــــــی منـــــــی و در میان این دلتنگی ها من همیشه و همچنان سرگردانم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
لم تنگه برای خلوت با خودم برای بودن با خودم برای خودم بودن دلــــــــــــــم تنگه وقتی خودم میشوم آنگاه باز هم دلتنگم دلتنگ تو که جزیی از منی و بــــــــــــــی منـــــــی و در میان این دلتنگی ها من همیشه و همچنان سرگردانم