ღخانوم خونه ღ

ღخانوم خونه ღ

ღღخاص ترین مخاطب دنیا دوست دارمღღ
ღخانوم خونه ღ

ღخانوم خونه ღ

ღღخاص ترین مخاطب دنیا دوست دارمღღ

اغاز

دخترک داشت  با دقت تمام  بزرگترین قلب  ممکن را تو ساحل با یک تکه چوب روی ماسه ها نقاشی میکشید.    شاید فکر میکرد که هر چه این قلب را بزرگ تر بکشد یعنی اینکه بیشتر دوستش داره! بعد از این که قلب ماسه ایش تموم شد  سعی کرد با دستاش گوشه ها شو صاف کنه. شاید می خواست موقعی که دریا قلب ماسه ای رو  با خودش میبره قلب ماسه ای جای گیر نکنه !    از زاویه های مختلف  بهش نگاه کرد  و مطمعن شد همون چیزیه که میخواد  بهش  لبخند زدو از روی شیطنت یه چشمکم بهش زد !   میخواست یه تیر ازش رد کنه اما دلش نیوومد...... برای همین چوبشو جا تیر  اروم گذاشت کنار قلبش حالا  کامل شده بود  و فقط نیاز به مراقبت داشت. نشست  کنار  قلبشو و اروم نوازشش کرد و تو سکوت به قلبش قول داد همیشه مراقبش باشه!برای اینکه  باد قلبشو خراب نکنه  یه دیوار شنی دورش درست کرد . دلش میخواست کنار قلبش  بمونه ولی وفت رفتن بود نگاهی به قلبش کرد و رفت چند قدمی دور نشده بود  که برگشت و به قلبش قول داد که زود برگرده  و بقیه راه و دوید . فردا صبح در راه برای قلبش گلی چید و رفت . وقتی به قلبش رسید همونجا نشست و گلشو پرپر کرد و روی قلبش ریخت .............................   قلبش با عبور یک ماشین شکسته بود...........  

نظرات 1 + ارسال نظر
rozelina چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:13 ب.ظ http://rozelina70

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد