هر گاه به سرم هوس اعتماد دوباره به تو میزند خنجری که از پشت به قلبم فرو رفته در می اورم
بوسه میزنم
اندکی نمک رویش میپاشم
دوباره سر جایش میگذارم .........................
از قول من به ان لعنتی بگویید :خیالش جمع من دیوانه هنوز به خنجرش هم وفادارم...............
ادامه...
قدر سیگار را آن مریضی میداند که اسیر بستر است و پزشکش از سیگار منعش
کرده و در حسرت گریزی ست به آنسوی پنجره…
برای یک نخ سیگار…
قدر سیگار را
آن سربازی میداند که در نقطه ی صفرمرزی , در بیابانی سرِ پُست است و به هر
کجا که نگاه میکند , در عمق برهوت , چهره ی خندان دوست دختر ازدواج کرده اش
را میبیند و در حسرت رفیقی ست… برای یک نخ سیگار…
قدر سیگار را آن رفتگری
میداند که در نیمه شبی بارانی , خسته از جارو زدن , لب جدولی در کنار
خیابان مینشیند که نفسی تازه کند و به یاد بدبختی هایش سیگاری آتش… اما
افسوس که بسته ی سیگارش خالی ست و در حسرت رهگذری ست…. برای یک نخ سیگار… .
. .
آری رفیق…
قدر سیگارت را بدان
و
عاشقانه سیگار بکش…
شاید فردا حسرتش
را بکشی.
دوستانه
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 ساعت 10:38 ق.ظ
وقتـــےمے گویـــمـــ :
برایـــمــ دعــا کـــــــــــــــن٬
یــــعنــــــے کــــــــــــــمـــ آورده امـــ ...
یــعنــــےدیــگـــر کـــار ےاز دستـــ خـــودمـــ ٬
بـــــــــــراےخــــــــــــودمـــ بـــر نــــــــــمے آیـــــــــد
تو هم مثل من معتادی؟
واقعا زیباست
سیگار میکشی مگه؟
یه زمان میکشیدم
الانم دلم میخواد دوباره بکشم