این روزها دلم یه آدمی رو می خواست که همه چیزهای که واسه من مهمن ، واسه اونم مهم باشه یه آدمی که همه چیزهایی جالبی که من و شگفت زده می کنه رو ببینه و بفهمه!
یه آدمی که برای حرف زدن باهاش احتیاج به تعریف و توضیح و
تفسیر و مقدمه نداشته باشم ! یکی که میشد بهش زنگ زد و گفت دیدی چی شد
دیدی این جوری شد دیدی بهت گفته بودم ؟
یه آدمی که همه ی گذشته رو همه ی
فیلم رو همه ی تورو بدونه یه آدمی که اشک هات و گریه هات و بغض هات و شکست
هات و خوشحالی هات و شانس هات و بدونه اسم مامان بابا و آدرس خونت و بدونه
! یه آدمی که بدونه چند سال پیش چی بودی و چند سال بعد می خوای چی بشی
آدمی که آرزوهات و شنیده باشه !
آدمی که بدونه کجاهات زخمه کجاهات ترسه کجاهات امید !
آدمی
که وقتی می بینیش بتونه حدس بزنه چرا الان اینقدر ساکت و بی رمق و غمگینی !
آدمی که چشم هات و بشناسه خودت رو بشناسه ! آدمی که منتظرت بمونه تا بهت
بگه چی شد ؟ چی کار کردی ؟ یالا زود باش تعریف کن واسم !
یه روزایی دل آدم بدجوری یه همچین آدمی می خواد !
آدمی از جنس آدم همین و دیگر هیچ..............................
اتی خیلی وبلاگت قشنگه
متن خودت قشنگ بود
سلام فدات بشم خیلی دلت پره ها دلم خون شد به خدا
وبلاگت قشنگه
خیلی عالی بود از ته دلم گفتی
چو گل های شقایق داغدارم -بیا پروانه شو بنشین کنارم -بزن مرهم به زخم قلبم ای دوست -که خنجر خورده ی این روزگارم.
دلم گرم خداوندیست که با دستان من ، گندم برای یاکریم خانه میریزد
چه بخشنده خدای عاشقی دارم که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم
دلم گرم است ، میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم برایت من ، خدا را آرزو دارم . . .
من صفرم، تو دویی
با تو بیستم، بی تو نیستم
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!