من را زیر خاکستر جا گذاشتی
اهای
با توام
یادت نرود من به خاطر تو اتش گرفتم...........
من به تو نگاه میکردم تو به ساعت تو قرار داشتی من بی قراری.........
دیگر نمینویسم هر کس به چشمانم نگاه کند تو را خواهد خواند .....
بی راهه هم برای خودش راهیست وقتی من را به تو برساند ........
یه نفر
یه جای
تنها روز و شب از تو میگه و میخونه واسه تو مینویسه
اما تو نیستی
تو نمیشنوی
اما اون
دوستت داره برگرد لطفا......................................
باران من روزی باریدیبر تن خسته من
من شدم عاشق تو
!
همیشه چشم به راهت مینشستم . این شده بود کار هر روز من
که حتی قبل از امدنت زیر باران بی قراری خیس میشدم
به اندازه ی چشمان کفتر بازی که کفترش بر بام دیگری نشسته بی قرارتم
خوب بود