نه تو دروغ گو نیستی من حواسم پرت بود!
تو گفتی بی اندازه دوستت دارم !...............
تازه فهمیدم بی اندازه به چه معناست ..........................................
دلی که اندوه دارد نیاز به شانه دارد نه نصیحت ..... کاش همه این را میفهمیدن............................
باید جشن بگیریم اشک هایم دوباره با من اشتی کرده اند
برای تو میمیرم فقط تو وانمود کن تب کرده ای کافیست
حکایت کنگر خوردن و لنگر انداختن حضور خاطراتت در وجود من است
مثل اسمان میمانی دوستت دارم اما نمیتوانم داشته باشمت..........
عالیه
مرسی