هر جا میبینم که نوشته شده { خواستن توانستن است} اتش میگیرم یعنی او نخواست که نشد......................................................................................
حرارت لازم نیست گاهی از سردی نگاهت نیز میشود اتش گرفت
چه رسم جالبی است محبتت را می گزارند پای احتیاجت صداقتت را پای سادگیت سکوتت را پای نفهمیت نگرانیتت را پای تنهایتت وفاداریت را پای بی کسیت و انقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهای و بی کس و محتاج
ادم ها انقدر زود عوض میشود ...................................
انقدر زود که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاه کنی ...........
و ببینی چند ثانیه فاصله است بین دوستی و دشمنی ......................
ادما خیلی عجیبن اره زود عوض میشن.عالیه خوبه افرین
گلم وقتی دوست صمیمیم عروس شد نگفت وقتی به بهترین دوستم بعد 5 ماه زنگ میزنم میگه باهم دوست نیستیم به نظرت دنیا جایه خوبیه
نمیدانم چه میخواهم خدایا
به دنبال چه میگردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته ی من
چرا افسرده است این قلب پرسوز
ز جمع آشنایان میگریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود میدهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بدنام گفتند
دل من ای دل دیوانه ی من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را، بس کن این دیوانگی ها